«هراکلیتوس و اندیشههایش»| تاریخ فلسفه غرب
نویسنده :علی شالچیان
هِراکلیتوس یا همان هراکلیت یا هرقلیتوس از فیلسوفان بزرگ یونان است. تاریخ تولد او به روشنی معلوم نیست؛ اما به طور تقریبی، میتوان گفت که وی حدود پنج قرن و نیم قبل از میلاد مسیح در شهر “اِفِسوس” متولد شد. او تنها حکیم این شهر بود. خانواده او از اعیان و اشراف سلطنتى بودند؛ اما وى برخلاف موقعیت اجتماعى خویش، در پی کسب مقام و ریاست، نرفت و آن را به برادرش واگذار کرد.
هراکلیتوس معتقد بود که تحول دائمى بر جهان حکمفرماست، و همه موجودات اعم از حیوان و جماد و نبات، دستخوش این تحول اند و همه موجودات جهان در حال حرکت اند و هیچ امر ثابتى در جهان وجود ندارد.بر این اساس، ما بوى یک گل را دوبار استشمام نمى کنیم و دوبار در یک نهر فرونمى رویم.
چون آتش سبک ترین عناصر و سریع ترین آن ها بود، هراکلیتوس آن را عنصر اصلى دانست، که عناصر دیگر از آن تکوین یافته اند. از نگاه وی، آتش در هر مکان و در هر لحظه یگانه چشمه زندگى است، و موجودات زنده را از بن و درون که جاى اوست مى سازد و مى تراشد. او معتقد بود که روح نیز که اصل حیات است، چیزى جز شعله اى از آتش ازلى نیست. چون حرارت در آن افزون شود، نیرو گیرد، و چون به خاموشى گراید ناتوان شود، و چون حرارت آن به آب بدل شود، بمیرد.
از منظر او، در آتش نیرویى است که همواره در حرکت است و سخت توانمند است و زندگى پرهیاهوى ما را فراگرفته است. هر موجودى مولود این مبارزه میان دو نیروى متناقض است.
“امتزاج اضداد” جزیى است از فلسفه هراکلیتوس بود. وی می گفت: “هر زوجى از اشیاء، هم کامل است، و هم غیر کامل. اشیاء هم به یکدیگر می گرایند و از هم جدا مى شوند؛ هم با خود توافق دارند، و هم متنافرند؛ و در عین حال، هر چیزى از واحد صادر می شود.
در فلسفه هراکلیتوس، تضاد و درگیرى سراسر هستى را فراگرفته است. این قانون بر تمام موجودات هستى سیطره دارد. از تضاد و درگیرى است که تلائم و توافق ایجاد مى گردد و هستى پدیده ها تداوم مى یابد و با محدود شدن دو امر متضاد توسط یکدیگر، تعادل برقرار مى شود. به عنوان مثال، شب و روز، و زمستان و تابستان، و مرگ و زندگى با هم در تضادند؛ و با محدودیتى که هر کدام براى هم دیگر به وجود مى آورند، موجب پیدایش تعادل و نظم در هستى مى شوند و بقایشان تضمین مى گردد؛ در صورتى که اگر افراطى در جانب یکى از دو امر متضاد پیش آید و یکى بر دیگرى غلبه کند، نظم و انسجام فرو مى ریزد و موجود در معرض فنا و زوال قرار می گیرد.
در اندیشه هراکلیتوس، اضداد دو نوع است:
۱- اضدادی که در عرض هم قرار دارند و همدیگر را محدود مى سازند و هر کدام بخشى از مکان را اشغال مى کنند.
۲- اضداد متوالى یا طولى که در طول هم قرار دارند و پشت سر هم قرار مى گیرند و در زمان، هم دیگر را محدود مى سازند؛ مانند: سیرى و گرسنگى، فزونى و کاستى، صحت و بیمارى. مادام که سیرى هست، گرسنگى نیست و با آمدن سیرى، گرسنگى از میدان به در مى رود. وقتى که سیرى به تحلیل مى رود، به تدریج، گرسنگى جاى آن را مى گیرد. هم چنین است تضاد بین فزونى و کاستى و صحت و بیمارى که به صورت متوالى جریان مى یابند.
مطابق نظر هراکلیتوس، ما بسیطِ حقیقى نداریم؛ زیرا در این صورت، به نابودى او منجر خواهد شد؛ چون تضاد و کشمکش، که قانون مسلّط بر همه پدیده ها است، در بسیطِ حقیقى راه نخواهد داشت و چیزى که حاوى تضاد نباشد، حرکت و سیلان نخواهد داشت؛ پس از هستى برخوردار نخواهد شد. بنابراین، واحدی وجود دارد که جامعِ اضداد است و در عینِ واحد بودن، کثیر است.
از باورهاى هراکلیتوس، نسبیّتِ خیر و شر در جهان است. او بر این باور بود که یک چیز ممکن است در ارتباط با پدیده اى شرّ باشد، ولى در ارتباط با پدیده هاى دیگر خیر؛ و یا چیزى ممکن است نسبت به موجودى زیبا باشد، اما نسبت به موجودیِ دیگر زشت. وى بر این اساس مى گفت: آب دریا پاک ترین و ناپاک ترین چیزهاست؛ ماهیان را مایه زندگى است، و مردمان را مایه هلاک.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.